ویرِ داستایوسکی

بعضی موقع ها دلت می خواد یه کاری کنی که مزه ش فقط تو غیر متعارف بودنشه! مثلاً تو سرمای زیر صفر بستنی زعفرونی میهن بزنی تو رگ! یه چیزی تو مایه های ایراد گرفتنای زنای باردار، اسمش چی بود؟ هاان ویر. خولاصه اینکه ویری داریم این روزها منتها صد البته بدون درد زایمان!

الان تو این سرشلوغی دلم کشیده همه چیو ول کنم دو سه روز تعطیلیه رو بیفتم رو "شیاطین" داستایوسکی بزرگ! چرا داستایوسکی؟ خودمم نمی دونم درست و حسابی -اصاً مگه زن باردار می دونه چرا زغال اخته؟- شاید چون جواب الانامو میده، تواستوی و فاکنر نمی دن می دونم اینو. از کافکا و سلین و بکت و بورخس و... هم خسته شده ام فعلاً! دلم همون فضای شبه مسیحایی و سرشار از جنون و معصیت "ابله" رو می خواد. اصلن دلم لک زده برای تنه زدن های مالیخولیاییه قهرمان(!) "یادداشت های زیر زمینی". من داستایوسکیم میاد میفهمی!!!