غازِ نر بی اعصاب

ای تو روح این عادتهای مزخرف. همیشه درست وسط خوندن یه مبحثی باید کرممو بریزم برم سراغ یه چیز دیگه. الانی که دارم اینا رو می نویسم مثلن قرارم بوده که ناخودآگاه رو تموم کنم، ولی از صب تا پسین، از پسین تا هم الانه دارم تاریخ مزخرف گل و بلبل میخونم. البته وسطشم لایی کشیدم دوتا داستان کوتاه خوندم. بماند که از مشق های مسعود هم حالم گرفته شد سازو انداختم وسط اتاق صدای غاز نر بی اعصاب داد. نمیدونم شایدم صدای حلبی زنگ زده خسته بود. صداش به پاره شدن و ریختن پلاستیک پر بادمجون و کدو مسمایی رو فرش هم میومد.

دارم شِـِـر می گم؟ آره؟؟ برم بکپم پَ!


من باز دلم تنگِ برف زمستون شده. یه اهل ثواب پیدا نمیشه منو بفرسته آلاسکا یا سیبری سفر زیارتی؟ قول میدم مهر و تسبیح بیارم. آب زمزم هم.