تماشا


امشب خیال می کردم:
یک دشت تا افق،
محصولش گندم،
و خاکش آنچنان که مترسکهاش
سیب میوه می دهند؛
تو را با دوچرخه مان
رها می کنم از سراشیب
-لابد با سرعت خیال-
می پرسی دوچرخه؟
کدام دوچرخه؟
من شاید نشنوم
آخر محو تماشام
تماشای رد هزارها گاز
روی تن هزارها سیب.

تقصیر ما است؟

تقصیر ما بود؟

شاید

از همان آغاز

که با چهار اسکناس

پاهامان را اره کردیم،

شاید تقصیر ما است:

هنوز نشسته ایم

در این راهی که شک

در انتهای آغوشش

-مثل کف پای پیرِکلاغی-

پینه بسته است.

وقتی که نیستی

وقتی که نیستی
تهران از همه خالی می شود،
و مَد سیاه ترافیکش
می رسد به پاشنه تختخوابم.

گاهی سه کاهی

"گاهی سه گاهی" آلبوم جدید محمد معتمدیه. از سر شب تا الان مث پلنگ افتادم روش. هی باش میرم بالا هی برمی گردم زمین. خصوصا آواز سه گاه (ترک اول آواز).

البته از لحاظ فنی، نوع آهنگسازی کاملن تکراریه -فکر کنید یکی تو مایه های ضرابیان توی شوق دوست- ولی کیه که از کار تکراری لذت نبره! واقعن کیه؟؟


اما معتمدی: صدای معتمدی از نظر من یک صدای حماسیه. برخلاف مثلاً محمدرضا شجریان که کمتر اینجوریه و بیشتر غناییه.(1) اما با این حال تحریرهای ریز و متنوع - تنوع تحریر چیز ساده ای نیست توی آواز، لااقل تو رنج سنی معتمدی، غیر از محمدخان فقط همایون شجریان این خصوصیتو داره، اصن آواز خونم غیر این دوتا داریم تو ای رنج سنی ؟؟- معتمدی جنبه غنایی و حتی زنانگی میده به صداش که خیلی باهاش حال میکنم. 


1. البته این حرف کلیه و کیه که نَگِه دستان یا بوی باران چقدر حماسیه، منظورم جنس صداست بیشتر.

آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم

ای دوست گاه گاهی میکن به من نگاهی

آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم

عراقی


چه تخیلی داری! یکی طلبت عراقی! مث سگ بهت حسودیم شد.