جدایی با بوق و فحش خوارمادر

مطمئناً هنرمندی به اسم اصغر فرهادی کلی زحمت کشیده تا تونسته برسه به چهارشنبه سوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین. البته نقش ذوق و خلاقیت به عنوان ضامن موفقیت هر هنرمندی انکار ناپذیره. حالا همه دارن جیغ و هورا می کشن که فرهادی فلان جایزه رو برده.-واقعن هم بایستی به ایشون تبریک گفت.- اما با همه این اوصاف من با یه چیزی نمیتونم کنار بیام اونم یه ترکیب بچه گانه، خشن و مزخرفه: غرور ایرانی، غرور ملی، و همه اینجور ترکیبهایی که بعضیا با شنیدنش تو این مواقع مو به بدنشون سیخ میشه یا ستون فقراتشون مورمور میشه.


اگه کار ایشون رو به عنوان هنرمند قبول دارید یعنی به هنر اعتقاد دارید، هنر اتفاقا با غرور و خودبینی فردی سر سازگاری که نداره (روند تاریخی حضور هنرمند رو در نظر بگیرید متوجه می شید که هنرمند بیشتر می کوشه تا خودش رو از هنرش حذف کنه تا اینکه بخواد خودشو اثبات کنه) هیچ، به دلیل تعهد گریزی ش از هر مسلک و ایدئولوژی ای (ناسیونالیسم ایرانی، مذهب، سیاست و...) ملیت و ملیت گرایی و کلاً این جور ترکیباتِ "از بقیه سواری بگیر" رو بر نمی تابه.


میزان علاقه به هنر و اثر هنری در میزان و نحوه تاثیر پذیری از اون خلاصه می شه: اگر از نمایش نسبی گرایی اخلاقی "جدایی" کسانی درکی جز مفاهیم خشن و مبتذل غرور ملی و افتخار ایرانی و... ندارن، مطمئنا نفهمیدن چی گفتم. پس بی خیال! زنده باد ورزشگاه آزادی! بوووووووق با فحش خوارمادر!