قایق سوراخی شده ام. سواری هم ندارم- مرا گذاشتند و رفتند. البته آنقدرها هم آب درونم جمع نمی شود که فرو بروم. از سنگینی ام باد هم نمی تواند تکانم بدهد.
اولش به کمک کشتی های بزرگ -که شانسی از اینجا می گذرند- امید داشتم اما کشتی به قایق بی سرنشین چه کار دارد؟- این را بعدها فهمیدم.
بعد از آن فهمیدم از شانس نیست که غرق نمی شوم: دریا هم به قایق بی سرنشین کاری ندارد، بی سرنشین اجازه غرق شدن هم نمی دهد. حتی در طوفان شدید، حتی اگر سوراخ باشد.
دیروز اولین جلسه سه تارم با آقای شَعاری بود. طبق شنیده هام و انتظاری که داشتم بسیار خوش برخورد و متین بودن و با حوصله تدریس کردن و توضیحات دادن. برای جلسه اول دو قطعه از درویش خان یکی رِنگ اصفهان با عنوان پریچهر و پریزاد - همون موسیقی معروف تیتراژ سریال کیف انگلیسی با تنظیم آقای فخرالدینی- و یه رنگ ماهور باز هم از درویش خان. قطعاتی که سخت نیستن ولی چیزی که شعاری از من خواست و ریزه کاریهایی که گذاشت تو اجرا، چیزیه که باید روش وقت بذارم.
اما بدبختی اینجاست که دوره آقای علیزاده هم داره شروع می شه و یازدهم اسفندماه گفتن بیاید تست بدید. بعد، از کل قطعاتی که گفتن تست می گیریم، من یکی شم تا حالا نزدم. بهتره بگم که به گوشم هم نخورده بود تا همین چهار پَن روز پیش! موندم بپیچونمش یا نه! بپیچونم؟ آره؟؟
البته یه چیز مشخصه: سر کلاس کسی غیر از خودش نمی رم. اگرم تیریپ کلاسا مکتب خونه ای به شیوه محمدرضاخان لطفی الممالک باشه که دیگه مشخصه تکلیف: روزای من بیست و چهار ساعت بیشتر نیستن، سر راه هم هر چی وایسادم کسی یه سکه یه ثانیه ای تو کاسه م ننداخت!