کلاژ

لبانت را می بوسم:
چه شیرین است
طعم گیلاس نیستی!
بیشتر می فشارم
می بُرَد لبانم را
تندی رژ فرانسویش
باز هم می بُرَد
بینی م را
تمام صورتم را
از سوراخ هایم خون می زند،
از خونم خون می پاشد.
و تو را می بینم،
کلاژی شده ای:
دو قو در انتها،
گردن های خمیده،
و یک قلب به بزرگی همه بوسه ها؛
اسکناسی یک دلاری جلو زمینه
و گـُـله به گـُـله میانشان
نقش هایی به خون.