هر روز به سینه فشرده تر

خسته کننده است زندگی در مکانی که هر روز تنگ تر می شود. هر روز به سینه فشرده تر، دم ها سنگین تر. زیستن در جایی که هر ثانیه ماندنش به اندازه صد سال وارونه آویزان شدن از ریسمان های دوزخ روح را می جود.
فکرش را که می کنم کارد هم چیز خوبی است. منتها شجاعت می خواهد. شجاعتی اگر باشد، می شود داغش کرد و گذاشت روی تک تک زخم ها. می شود جلو بینی را گرفت تا بوی سوختنش آزار ندهد، خود آزاری که نداریم! شاید که از رو بروند. زخمها را می گویم. شاید که بسوزند، دیگر سر باز نکنند. به امتحانش که می ارزد. اما همه مشکل این است که شجاعت را نمی شود با حساب بانکی و زور و اینجور چیزها ساخت.

نظرات 4 + ارسال نظر
علیرضا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:59 ب.ظ

خیلی خوب حالا! پولتو از دکتر می گیرم، نمیخواد خودکشی کن با چاقوی داغ :دی

:)))
همین پستو پرینت بگیر ببر بهش بده تا بفهمه وعضم چقد داغونه! :دی

گرگ بیابان دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

پس با چی درست میشه این شجاعته؟؟

نمی دونم! همیشه وقتی پای تصمیم گیری میاد من یکی درجا می زنم.

: دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ب.ظ

یعنی ادم کامنت رو میخونه دیگه جو متن از وجودش پاک میشه

شجاعت !!! چیز خوبیه واسه اقایون ..

واسه آدما کلاً !

نجوا شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ

گاهی هم زخم ها با لیسیدن خوب میشن ها، مهم نوع بزاق ئه
گویا برا آدم ها جواب نمیده!

گرگا اینجورین :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد