کاش می توانستم به زبان بیاورم تمام تصویرهای غریبی که با بعضی اتفاقهای بی ربط اما مشخص تداعی می شوند: تصاویری همیشه ثابت که با شنیدن بعضی موسیقی ها، دیدن بعضی افراد، دیدن -و نه لزوماً خواندن- مجلات ادبی سال های پنجاه تا شصت، شنیدن اسم بعضی اشخاص و باریدن برف جان می گیرند و هیچ چیزشان به زبان نمی آید، درش نمی گنجد.
آخرالزمانی، زیبا، تسخیرساز، والا و عذاب آور: چون به بیان نمی آیند -راستش را بگویم در توصیف این رویاگونه ها تنها در آوردن واپسین صفت، شک به خود راه نمی دهم.-
شما یه زحمت بکش ..برو کتاب زبان فارسی دوره دبیرستان و راهنماییتو یه دور دیگه بخون .. چرافعل و فاعل و مفعولات کم و زیادن ؟؟:دی
اخه حذف هم فقط به قرینه میشد حالا شما به قرینه ی چی حذف کردی الله و اعلم
یه دور دیگه بخون این چند خط رو
خیلی ممنون که منو به کتب مقدس مدرسه ارجاع دادی :))
اگه جاییش گنگه بذار تو کامنتدونی لطفا !
عذاب آوریش از خاطر تسخیر ناپذیریشه یا چی؟
به خاطر بیان ناپذیریشان.
مفهوم بیان ناپذیر هم قطعاً تسخیر ناپذیره.
قالبت مبارک .. اگه بدونی من یکی که کورم چقدر دعات میکنم ..اون چی بود اخهههههه
:)